جدول جو
جدول جو

معنی چشمه روشن - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه روشن
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
تصویری از چشمه روشن
تصویر چشمه روشن
فرهنگ فارسی عمید
چشمه روشن
(چَ / چِ مَ / مِ یِ رَ / رُو شَ)
کنایه از خورشید عالم آراست. (برهان). کنایه از آفتاب عالمتاب. (انجمن آرا) (آنندراج). خورشید. (ناظم الاطباء). کنایه از مهر و هور و کنایه از نورو روشنائی آن. چشمۀ خور. چشمۀ خاوری:
اندر آن صحرا که شیران دو لشکر صف کشند
و آسمان از بر همی خواند بریشان اقترب
چشمۀ روشن نبیند دیده از گرد سپاه
بانگ تندر نشنودگوش از غو کوس و چلب.
فرخی (دیوان ص 6).
روزی که ز نعل مرکبان افتد
در زلزله جرم مرکب غبرا
از تیره غبار، چشمۀ روشن
تاریک شود چو چشم نابینا.
مسعودسعد.
چو ناپدید شد از چشم چشمۀ روشن
دراز گشت شب دیریاز را دامن.
(از انجمن آرا).
رجوع به چشمۀ خاوری و چشمۀ خور شود
لغت نامه دهخدا
چشمه روشن
کنایه از خورشید است
تصویری از چشمه روشن
تصویر چشمه روشن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم روشنی
تصویر چشم روشنی
هدیه ای که به جهت رویدادی فرخنده مانند ازدواج، سفر، تولد فرزند و امثال آن برای کسی می برند، پیشکش
چشم روشنی گفتن: کنایه از گفتن «چشم شما روشن» به کسی که رویدادی فرخنده مانند ازدواج، سفر، تولد فرزند و امثال آن برای او به وقوع پیوسته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه روز
تصویر چشمه روز
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه نوش
تصویر چشمه نوش
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، چشمۀ حیوان، ماالحیاة، جان فزا، آب حیات، آب حیوان، آب بقا، آب خضر، شربت حیوان، چشمۀ خضر، چشمۀ حیات، چشمۀ الیاس، نوشاب، چشمۀ زندگی، عین الحیات، جان افزا
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
ظاهراً دل و آن شکل صنوبری است. (آنندراج). دل و قلب. (ناظم الاطباء). کنایه از دل است، چشمه ای که دارای خون است و چشمه ای که خون بجای آب از آن جاری است، جوی خون. کنایه است از باران:
وز میغ سیه چشمۀ خون ریزانست
تا باد دگر ز میغ بردارد چنگ.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
کنایه از خورشید. کنایه از هور و خور:
ایا سپهر ادب را دل تو چشمۀ روز
ایا بهشت سخا را کف تو ماء معین.
فرخی.
ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب
چشمۀ روز بود ماده و مه باشد نر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ/ مِ یِ)
کنایه از آب حیات است. (انجمن آرا) (آنندراج). آب حیات. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود، کنایه از دهان معشوق است. (انجمن آرا) (آنندراج). دهان معشوق. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود
لغت نامه دهخدا
(چِ مِ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 17 هزارگزی شمال خاوری کنگاور و 6 هزارگزی خاور شوسۀ کرمانشاه بهمدان واقع است. دشت و معتدل است و 185 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات دیمی و آبی، تریاک و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’اسم قریه ای است در سبزوار که سی خانوار سکنه دارد و ساکنان قریه شترو گوسفند بسیار دارند. (مرآت البلدان ج 4 ص 230)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ رَ /رُو شَ)
آنجا که نه تاریک باشد و نه کاملاً روشن. (فرهنگ فارسی معین). سایه روشن. تاریک روشن
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ رَ / رُوغَ)
دهی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 24 هزارگزی باختر باغ ملک و4 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به هفتگل واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ مکاوند بالا هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ زَ)
چشم سوزن را گویند. (انجمن آرا). کنایه از سوراخ سوزن است. (آنندراج). سم الخیاط:
این جهان با دل تو تنگ تر است
از دل مور و چشمۀ سوزن.
فرخی.
تا پیل چو یک فریشم پیله
اندر نشود بچشمۀ سوزن
شاها توبزیر فر یزدان مان
بدخواه تو زیر دست آهرمن.
عسجدی.
چشمۀ سوزن محیط بحر نتواند شدن
در دل تنگم محیط بحرچون گنجیده است.
صائب (از آنندراج).
و رجوع به چشم سوزن شود، کنایه از نهایت تنگی. (برهان). بمعنی تنگی نیز آمده. (انجمن آرا) : سوراخی به تنگی چشمۀ سوزن، تنگ چشمی باشد. (برهان). کنایه از تنگ چشمی و تنگ نظری. و رجوع به چشم سوزن شود، باصطلاح لوطیان کنایه از فرج است. (از آنندراج) :
مستور گلی که پرده اش دامن تست
لب تشنه بسان چشمۀ سوزن تست.
هر لحظه شکفتن و دگر غنچه شدن
رسمی است که مخصوص گل گلشن تست.
شفائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ رَ / رُو شَ)
دیدۀ روشن. چشم بینا. مقابل چشم تاریک و دیدۀ تاریک.
- چشم ما روشن گفتن، کنایه از چیزی عجیب و غریب دیدن یا حادثۀ غیر مترقبه ای اتفاق افتادن. (از آنندراج) :
غبار خیل تو چون بر سپهر کحلی شد
ستاره ها همه گفتند چشم ما روشن.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
- ، نیز بمعنی چشم روشنی گفتن و مبارکباد گفتن است کسی را که خبر خوشی دریافت داشته یا امر خیری برای او اتفاق افتاده. (از آنندراج) :
هان بیعقوب بگوئید که از گمشده ات
میرسد پیرهنی چشم تو روشن باشد.
حاتم کاشی (از آنندراج).
رجوع به چشم روشنی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ / چِ مَ / مِ یِ رَ / رُو زَ)
سوراخ روزن:
اندرین بقعه همی ماه ز مسند تابد
گر بجای دگر از چشمۀ روزن بیند.
رضی الدین نیشابوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیمه روشن
تصویر نیمه روشن
آنجا که نه تاریک تاریک باشد و نه کاملا روشن: (صحنه نیمه روشن تاتر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم روشنی
تصویر چشم روشنی
بیشرم و بیحیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم روشنی
تصویر چشم روشنی
((~. رُ شَ))
پیشکشی که برای عروس وداماد یا تازه رسیده از سفر ببرند
فرهنگ فارسی معین
هدیه، کادو، پیشکشی (برای نوعروس ونوداماد یا مسافرتازه وارد)
فرهنگ واژه مترادف متضاد